کد مطلب:152241 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:167

حضرت عباس آسید حسین را بر ترک اسب خود سوار کردند
این قضیه توسط حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ عباس الرئیس كرمانی نقل شده است:متوفی تكیه ی حضرت ابوالفضل علیه السلام در شهر راور (از شهرهای كوچك حومه ی كرمان) این قضیه را برای اینجانب عباس شیخ الرئیس نقل كرد:

پدر مادرم به نام آقا سید حسین، كه در سن نود و دو سالگی از دنیا رفت، دو روز


قبل از مردنش جریان جالب و شنیدنی زیر را تعریف كرد. وی گفت:

در ایام جوانی، با عده ای از اهل راور عازم كربلا شدیم. بین انار و بیاض (طریق كرمان - یزد) منزل كردیم. یكی از همراهان قلم به دست گرفت و گفت: به آقا سید حسین، هر كس هر مقدار كمك می كند بگوید.

هر كدام چیزی گفتند، یك نفر گفت: من فلان مبلغ را می دهم نه بیشتر! و بالاخره با آمارگیر نزاع كردند. گفتم: من اصلا چنین پولی را نمی پذیرم و با شما هم به عراق نمی آیم! هر چه اصرار كردند، از رفتن با آنها امتناع كردم. بالأخره آنها رفتند و من در بیابان ماندم.

دو زانو رو به قبله (عراق) نشستم و متوسل به امام حسین علیه السلام شدم و عرضه داشتم: «آقا، اگر مرا دعوت كرده اید، خرج راه را هم بدهید!» كه ناگهان سواری را در كنار خود دیدم كه فرمود: سوار شو! من نمی توانستم بر اسب سوار شوم، ایشان دفعه ی دوم و سوم نیز این سخن را تكرار فرمودند. من عرض كردم: دستم را بگیرید. فرمودند: مگر نمی بینی كه دست در بدن ندارم!

بالأخره سوار شدم و بعد از دقایقی خود را در قبرستانی دیدم. آن بزرگوار فرمودند: اینجا كربلاست! وقتی كه همه ی كارهای خود را انجام دادی، به اینجا برگرد تا تو را به محل سكونت برسانم!

من پس از زیارت اعتاب مقدسه به همان نقطه آمدم و دوباره حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام در آنجا پیدا شدند و مرا بعد از چند لحظه به قبرستان راور رساندند! ناگفته نماند كه رفقای من پس از 26 روز در كربلا به من ملحق شدند و هر چه علت را جویا شدند، چیزی نگفتم و تا این ساعت به هیچ شخص دیگری هم جریان این تشرف و زیارت را نگفته ام!

والسلام علی العبد الصالح مولانا العباس و رحمة الله و بركاته. [1] .



[1] چهره ي درخشان ج 2، ص 551.